وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

روزی روزگاری شلمرود

عصر جمعه 14 مرداد خونه تنها بودیم و منم کلی کار برای انجام دادن داشتم ولی خوب جمعه بود و نمی شد هیچ جا نریم بخاطر همین تصمیم گرفتم بریم فرهنگسرای فدک که نزدیکمون بود و یه نمایش موزیکال برای بچه ها گذاشته بود وانیا رو بردم نمایش رو دید که راجب استفاده بیش از حد بچه ها از بازیهای کامپیوتری و تبلت بود نمایش خوب و مفیدی بود و کلی هم شاد بود و وانیا خدا رو شکر دوست داشت ...
17 مرداد 1396

باغ موزه نگارستان

پنج شنبه عصر با مهسا و مامانش و خالش رفتیم باغ موزه نگارستان ، جای قشنگی بود یه موزه هم داشت که وانیا خوشش اومد مخصوصا یه قسمتی که شخصیتهای قدیمی رو به نمایش گذاشته بودن خیلی جالب بود حیاط هم که حوضهای خوشگلی داشت که با وجود اون نیلوفرای آبی و ماهیهای قرمز توش زیباییش دو چندان شده بود که این قسمت هم خیلی خوشایند وانیا بود     اینم‌ داخل موزه و اینم آخر همه گشت و گذاهارمون ...
13 مرداد 1396

دوچرخه و پرپروک

عصر جمعه 6 مرداد ماه کلی کار داشتم و از اونجایی هم که فردا صبح وانیا باید مدرسه میرفت به همسرم گفتم وانیا رو ببر پارک کنار خونه که دوچرخه بازی کنه منم شام درست کنم که بتونه شام بخوره و زود بخوابه وانیا و باباش رفتن پایین اما پنج دقیقه بعدش وانیا اومد بالا گفت بابا میگه لباس بپوش بیا پایین میخوام بریم یجایی گفتم کجا گفت حالا شما بیا گفتم بیا لباساتو عوض کنم گفت نمیخواد بابا گفت همینطوری خوبه خلاصه حاضر شدم رفتم پارکینگ دیدم پدر و دختر تصمیم گرفتن که برن یه دوچرخه جدید بخرن همسرم گفت این دوچرخه کوچیک شده خلاصه رفتیم قلمستان و بعد چندین بار بالا پایین کردن خیابون وانیا خانم دوچرخه مورد نظرشونو انتخاب کردن و خریدیم و این شد یک هدیه ویژه بمناسبت ...
7 مرداد 1396

روز دختر مبارک

چه احساس قشنگي است براي يك مادر كه روز دختر به خود مي بالد از داشتنش ...دختر كه داشته باشي پر از لذت ميشوي هنگام شانه كردن موهاي ظريفش، غرق در در شوق مي شوي وقتي بعد از ظهر گرم تابستان گوشواره هاي ميوه اي گيلاس هاي بهم چسبيده را به گوشش مي اندازي و تا انتهاي شادي ميخندي و ميخندد...تاجي از ياس سفيد حلقه شده را روي سرش ميگذاري و به عروسك زيبايت افتخار ميكني،دختر كه داشته باشي بغض ميكني وقتي ميبيني چادر نمازش را به سر كرده و دستانش رو به آسمان است و براي عزيزانش دعا ميكند و ميان بغض لبخند ميزني وقتي ميفهمي كه همه سو قبله اوست و خدا را همه جا حاضر ميداند ، چه سجاده اش سوي ديگر از قبله است !.... دختر كه داشته باشي گاهي دلت ميلرزد از فكر اين كه رو...
5 مرداد 1396
1